عاشقانه
وقتي پشت سر پدرت از پله ها مياي پايين و ميبيني چقد اهسته ميره ميفهمي پير شده وقتي داره صورتشو اصلاح ميكنه و دستش ميلرزه ميفهمي پير شده وقتي بعد غذا يه مشت دارو ميخوره ميفهمي چقد درد داره اما هيچي نميگه و وقتي ميفهمي نصف موهاي سفيدش به خاطر غصه هاي تو هستش دلت ميخواد بميري
яima |